zoomit

شبی که یک شهر سقوط کرد: داستان بزرگترین و وحشتناک‌ترین سرقت مسلحانه برزیل

شبی که یک شهر سقوط کرد: داستان بزرگترین و وحشتناک‌ترین سرقت مسلحانه برزیل

شامگاه سی‌ام نوامبر سال ۲۰۲۰، «کریسیوما» نفس‌های آخر یک دوشنبه‌ی معمولی را می‌کشید و خیابان‌های شهر، بعد از یک روز کاری طولانی، آرام‌آرام خالی می‌شدند. چراغ‌های کم‌نور مغازه‌ها خاموش می‌شد و صدای آخرین اتوبوس محلی، در میان کوچه‌هایی که بوی زغال‌سنگ می‌داد، می‌پیچید. هیچ‌کس دلیلی نداشت به چیزی جز فردای معمولی دیگری فکر کند.

این شهر آرام و صنعتی در ایالت جنوبی سانتا کاتارینا، شهرتش بیش از هر چیز مدیون رگه‌های غنی زغال‌سنگ در اعماق خاکش بود نه جنایات خشونت‌بار؛ شهری که شب‌هایش معمولاً بی‌حادثه می‌گذشت. شاید به همین خاطر بود که هیچ‌کس متوجه نشد که یک شبکه‌ی نامرئی، آرام و بی‌صدا، مثل تارعنکبوت دور شهر تنیده می‌شود.

وقتی عقربه‌ها از نیمه‌شب گذشتند، سایه‌های ناشناس در گوشه‌وکنار شهر ظاهر شدند؛ مردانی با لباس تیره و سلاح‌هایی که معمولاً در میدان جنگ دیده می‌شوند، نه در خیابان‌های یک شهر معدنی. هنوز کسی نمی‌دانست که همین سکوت، دقایقی بعد به جهنمی از آتش و گلوله تبدیل خواهد شد و نام کریسیوما برای همیشه از دل خاک زغال‌سنگ به تاریخ خونین جنایت کشیده می‌شود.

چکیده متنی و خلاصه صوتی

در یک شب آرام، شهری در برزیل به میدان جنگی تمام‌عیار تبدیل شد. گروهی مسلح با برنامه‌ریزی نظامی، پلیس را زمین‌گیر کرده و به خزانه‌ی اصلی بانک دستبرد زدند. این عملیات که بزرگ‌ترین سرقت تاریخ برزیل نام گرفت، بیش از صرف دزدی، نمایش قدرتی هولناک از سوی یک سندیکای جنایی بود.

این حمله نشان داد که سازمان‌های تبهکار اکنون همانند یک ارتش کوچک عمل می‌کنند و اقتدار دولت را آشکارا به چالش می‌کشند. وقتی جنایتکاران می‌توانند شهری را به زانو درآورند، مرز میان قانون و هرج‌ومرج کجاست؟

آغاز سمفونی وحشت

حدود ساعت یازده و نیم شب، سرجیو ادواردو فیرمه، مدیر اداره حمل‌ونقل شهری کریسیوما، همراه با تیم کوچک خود مشغول رنگ‌آمیزی آخرین خطوط عابر پیاده در مرکز شهر بود. تا پایان کار تنها چند متر باقی‌مانده بود. همان لحظه‌ای که سرجیو با رضایت به نتیجه نگاه می‌کرد، صدای گوش‌خراش ترمز یک خودرو، سکوت شب را پاره کرد. یک سدان تیره‌رنگ با سرعتی دیوانه‌وار، از جهت مخالف وارد خیابان یک‌طرفه شد و جلوی آن‌ها به طرز خشنی ترمز کرد.

پیش از آنکه سرجیو و همکارانش فرصت واکنش داشته باشند، چهار مرد نقاب‌دار با تفنگ‌های کالیبر ۵۰ همچون اشباحی از دل تاریکی بیرون پریدند. فریادهای خشن و آمرانه خیابان را پر کرد: «ماشین را خاموش کنید! همه روی زمین! پیراهن‌هایتان را از تن در بیاورید!» وحشتی سرد در هوا پیچید.

در دستانشان تفنگ‌های پرقدرت کالیبر ۵۰ بود؛ سلاح‌های جنگی که پلیس محلی توان مقابله با آن را نداشت

سرجیو و کارگران شهرداری، بی‌هیچ مقاومتی، دستورات را اجرا کردند. آن‌ها به میانه‌ی خیابان رانده شدند و مجبور شدند روی آسفالت سرد بنشینند. سرجیو بعدها آن لحظات را با صدایی لرزان توصیف کرد: «آنجا بود که جهنم آغاز شد.» هنوز نمی‌دانستند هدف این مردان مسلح چیست، اما خیلی زود دریافتند که به مهره‌هایی بی‌اختیار در یک بازی مرگبار تبدیل شده‌اند؛ سپرهای انسانی در برابر گلوله‌هایی که هنوز شلیک نشده بود.

(هدف سارقان از برهنه‌کردن گروهی از مردم خیابان این بود که از سویی تک‌تیراندازان آن‌ها را با دیگر دزدها اشتباه نگیرند و از طرف دیگر با نشاندن آن‌ها روی زمین مانع از حرکت خودروهای پلیس شوند.)

منبع : زومیت

مشاهده بیشتر
دانلود نرم افزار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا