انسانها به این دلیل پیشرفت میکنند که همهی کارها را از صفر شروع نمیکنند. جوامع ما راههای موثری برای انتقال دانش ابداع کردهاند. آموزش رسمی، ویدئوهای آموزشی و شیوههای فرهنگی به ما امکان میدهند از اطلاعات دیگران استفاده کنیم و بینشهای خود را با دیگران به اشتراک بگذاریم. یادگیری از دیگران پیشرفت ما را سریعتر میکند.
خویشاوندان نزدیک انسان، مانند شامپانزهها و بونوبوها، از همسالان خود یاد میگیرند. بااینحال، آنها فاقد یک فرهنگ تجمعی هستند؛ یعنی فرآیندی که در آن فناوریهای جدید براساس دانش گذشته ساخته میشوند. اما انسان از چه زمانی این توانایی را به دست آورد؟ اولین اجداد ما چه زمانی شروع به ساختن از روی دانش دیگران و ایجاد ارتباطاتی کردند که ما را از سایر نخستیها متمایز میکرد؟
فرهنگ تجمعی یا انباشتی، فرآیند انباشت دانش فنی و فناوری از طریق یادگیری اجتماعی، اخیرا بیشتر و بیشتر به عنوان عامل کلیدی برای موفقیت انسان به عنوان یک گونه شناخته میشود. این مفهوم برای اولینبار در دههی ۱۹۹۰ مورد توجه گستردهتر قرار گرفت، مخصوصا به عنوان راهی برای متمایزکردن فرهنگ انسانی از سایر گونهها در نظر گرفته شد. مطمئناً، بسیاری از گونهها «فرهنگ» دارند، اما فقط انسانها میتوانند تغییراتی را در طول زمان ایجاد و روی هم انباشته کنند.
ابزارهای سنگی روش خوبی برای بررسی پیشرفت انسانهاست زیرا بسیاری از آنها حفظ شدهاند.
فرهنگ تجمعی یک جنبهی اساسی از تکامل انسان و داستانی از پیشرفتهای مداوم فرهنگی و تکنولوژیکی منتقلشده از طریق نسلهای بیشمار است. این انباشت دانش، انسانها را از سایر نخستیها متمایز کرده و ما را قادر میسازد تا با طیف وسیعی از محیطها سازگار شویم. برخلاف چالشهایی که برای این ایده وجود دارد، فرهنگ تجمعی همچنان در توسعهی ما حیاتی است.
به گفتهی چارلز پرو، دانشیار دانشکدهی تکامل انسان و تغییرات اجتماعی در دانشگاه ایالتی آریزونا و جاناتان پیج، محقق پسادکترا در دانشگاه میسوری و فارغالتحصیل دکترای دانشگاه آریزونا، فرهنگ تجمعی حدود ۶۰۰ هزار سال پیش تقریباً همان زمانی که اجداد ما و نئاندرتالها راه خود را از هم جدا کردند، آغاز شد.
پرو در بیانیهای توضیح داد: «گونهی ما، هومو ساپینس، در انطباق با شرایط اکولوژیکی، از جنگلهای استوایی گرفته تا تندراهای قطبی، که نیاز به حل مشکلات مختلف دارد، موفق بوده است.» او اعتقاد دارد فرهنگ تجمعی کلیدی و مهم است، زیرا باعث میشود انسانها با استفاده از اطلاعات قبلی، راهحل و وسایل جدید بسازند.
پرو و پیج برای تحقیق خود که در نشریه مقالات آکادمی ملی علوم ایالات متحده آمریکا منتشر شده، رویکردی کاملاً ساده را پیش گرفتند. برای شروع، آنها بر ابزارهای سنگی تمرکز کردند، زیرا این ابزارها تنها چیزهایی هستند که در تاریخ گونهی ما به خوبی حفظ شدهاند.
ابزارهای سنگی مصنوعاتی هستند که در طول تاریخ بشر به خوبی حفظ شدهاند و بسیاری از آنها برای صدهاهزار سال ثابت ماندند. محققان با مطالعهی نمونههایی، نحوهی ساخت این ابزارها را یاد گرفتند.
پیچیدگی ابزارها نشان میدهد که فرهنگ تجمعی از چه زمانی آغاز شده است. تکنیکهای پیچیده میتواند به طرحهای بیشتری منجر شود، اما کشف، تسلط و آموزش آنها سختتر میشود. پس بهاینترتیب نیاز دارد تا دانش بیشتری برای ساخت ابزار پیچیده استفاده شود و اینکار فقط با استفاده از دانشی که افراد قبلا آن را بهدست آوردهاند امکانپذیر است.
انسانها از همان ابزارها به عنوان پایهای برای نوآوری استفاده کردند و تغییر قابلتوجهی در رفتار، تفکر یا عملکرد انسان رخ داد. با گذشت زمان، بهبودها، اصلاحات و خطاهای شانسی به فناوریهای پیشرفته فراتر از اختراعات فردی منجر شد.
استفاده از ابزارهای ساخته شدهی قبلی مثالهای کافی به انسان داد که بفهمد این ابزارها چگونه ساخته شدهاند و در بسیاری از موارد یاد گرفتند که خودشان آنها را بسازند.
محققان برای ارزیابی ابزارهای سنگی باستانی که بدون فرهنگ تجمعی شکل گرفته، ابزارهای ساختهشده توسط حیوانات (مانند شامپانزهها) را مورد مطالعه قرار دادند. آنها همچنین نمونههای آزمایشی تراش سنگ توسط انسانهای بیتجربه و غیرماهر و خردکردن تصادفی سنگها را مورد مطالعه قرار دادند. آنها قصد داشتند بفهمند چه زمانی ابزار ساختهشده پیچیدهتر از حدی میشود که یک فرد بدون دانش قبلی نتواند آن را بسازد.
اما چگونه میتوان پیچیدگی را اندازه گرفت و چگونه تعیین کرد که چه زمانی ابزار از آستانهای عبور میکند که یک «فرد بیتجربه و تنها» خودش نمیتواند آن را ساخته باشد. پیچیدگی ابزارها با تعداد مراحل مورد نیاز برای ساخت آنها به نام واحدهای رویهای (procedural units (PU اندازهگیری شد. این یعنی مراحل تولید مجزا، که میتوانند دنبال هم اجرا شوند. بنابراین، هرچه واحدهای رویهای بیشتری برای ساخت یک ابزار لازم باشد، فرآیند ساخت پیچیدهتر است.
بنابراین، نقطهی قطعی نیاز به فرهنگ تجمعی کجاست؟ محققان فهمیدند که ابزارهایی که توسط خویشاوندان نخستیمان ساختهشده و ابزارهای که انسانهای غیرماهر ساختند حداکثر به ۶ واحد رویهای نیاز دارد؛ پس هر چیزی فراتر از ۶ به این معنی است که فرهنگ تجمعی مورد نیاز است.
با نگاهی به ابزارهای واقعی، آنها سه دورهی متمایز را پیدا کردند:
- از ۳٫۳ تا ۱٫۸ میلیون سال پیش: ابزارهای اساسی (۱ تا ۶ واحد رویهای).
- ۱٫۸ میلیون تا ۶۰۰ هزار سال پیش: ابزار کمی پیچیدهتر (۴ تا ۷ واحد رویهای).
- ۶۰۰ هزار سال پیش: ابزارها حتی پیچیدهتر شدند (۵ تا ۱۸ واحد رویهای).
پیج گفت: «از حدود ۶۰۰ هزار سال پیش، جمعیت انسانها شروع به تکیه بر فناوریهای پیچیده غیرمعمولی کردند و ما فقط بعد از آن زمان، شاهد افزایش سریع پیچیدگی هستیم.» او افزود یافتهها با آنچه انتظار داشتند در میان اجداد اولیهی ما (معروف به انسانتباران) که دارای فرهنگ تجمعی هستند ببینند، مطابقت دارد.
حدود ۳٫۴ تا ۲ میلیون سال پیش، انسانتباران احتمالاً از ابزارهایی برای خوردن غذا استفاده میکردند. این ابزارها به آنها کمک میکرد تا گوشت را از استخوانها جدا کنند و به قسمتهای غیرقابلدسترس مانند مغز و اندامها دسترسی پیدا کنند. این رفتار ممکن است نقطهی شروع فرهنگ تجمعی ما باشد.
زمانی که انسانها از دانش جمعی استفاده کردند توانستند ابزارهای پیچیدهتری بسازند.
نویسندگان تحقیق میگویند همانطور که فرهنگ تجمعی توسعه مییابد، دانش مفید ایجاد میکند. این بهنوبهیخود بر مغز و فرآیندهای رشد ما فشار میآورد تا آن اطلاعات فرهنگی را به دست آوریم، ذخیره و استفاده کنیم.
در حالی که سایر انواع یادگیری اجتماعی ممکن است در فرآیند رشد نقش داشته باشند، محققان فکر میکنند که تغییرات قابلتوجهی در پیچیدگی و تنوع فناوری عمدتا در دورهی پلیستوسن میانه رخ داده است.
آن دوره زمانی بود که شواهد بیشتری از آتش کنترلشده، کورهها و فضاهای خانگی در پرونده باستانشناسی دیده شد. این پیشرفتها احتمالاً نتایج فرهنگ تجمعی، همراه با سایر فناوریهای اولیه مانند سازههای چوبی ساختهشده با چوبهای کندهشده با استفاده از ابزارهای دستهدار بوده است. این ابزار شامل تیغههای سنگی بود که به دستههای چوبی یا استخوانی متصل میشد.
اگر ادعاهای پیج و پرو درست باشد، پس فرهنگ تجمعی ممکن است در دوران پلیستوسن میانه آغاز شده و ممکن است پیش از واگرایی نئاندرتالها و انسانهای مدرن رخ داده باشد.
منبع : زومیت