zoomit

چرا ایلان ماسک پدر نابغه‌اش را «شرور» می‌نامد؟

چرا ایلان ماسک پدر نابغه‌اش را «شرور» می‌نامد؟

زمانی که ایلان می‌خواست آفریقای جنوبی را ترک کند، بدرقه‌ی گرمی به دنبالش نبود. ارول با ترکیبی از تحقیر و تمسخر به ایلان گفت: «تو نهایتاً سه ماه دیگر برمی‌گردی. تو یک احمقی.» او با تعیین زمان، می‌خواست نشان دهد که به شکست پسرش ایمان دارد.

آن «احمق» هرگز برنگشت. او ماند و Zip2، پی‌پل، تسلا و اسپیس‌ایکس را ساخت. شاید بتوان گفت سمی‌ترین جمله‌ی پدر، سوختِ موشکی شد که ایلان را به مدار موفقیت پرتاب کرد. او می‌خواست ثابت کند که پدرش اشتباه می‌کند و برای اثبات این موضوع، تا تبدیل‌شدن به ثروتمندترین مرد جهان پیش رفت.

پدر گفت: «سه ماه دیگر برمی‌گردی، احمق!» و همین جمله، سوخت موشک‌های ایلان برای فتح جهان شد

چرا ایلان ماسک مدعی است که می‌خواهد بشر را نجات دهد؟ چرا می‌خواهد مردم را به مریخ ببرد؟ مجله‌ی رولینگ استون می‌نویسد شاید ریشه‌ی همه‌چیز در «پیوند تروما» باشد. ذهن ماسک مدام درگیر نبرد «خلق در برابر ویرانی» است. انگار او می‌کوشد دنیایی بسازد که در آن هرج‌ومرجِ خانه‌ی پدری جایی ندارد.

تلاش برای استعمار مریخ و نجات زمین با انرژی پاک، شاید پاسخی ناخودآگاه به دردهای کودکی‌اش باشد. ماسک می‌خواهد خود را مفید جلوه دهد تا بر آن حس «بی‌ارزش بودن» که پدرش به او القا می‌کرد، غلبه کند.

صندلی خالی در سفینه ایلان ماسک

باوجود تمام قهرها و دوری‌ها، یک ریسمان نامرئی و عجیب هنوز پدر و پسر را به هم وصل می‌کند: وسواس «تکثیر ژن‌های برتر».

ارول ماسک نوامبر ۲۰۲۴ دیدگاه خود را در مورد اولویت‌های فرزندآوری چنین بیان کرده بود: «ما اینجا نیستیم که از قایق‌سواری یا پرواز یا اسکی یا کایت‌سواری یا چیزهای دیگر لذت ببریم. ما اینجاییم تا به حضورمان ادامه دهیم.»

به عقیده‌ی او انسان‌ها باید به بچه‌دارشدن «همان‌طور نگاه کنند که به پرورش اسب‌ها نگاه می‌کنند»؛ نگاهی مبتنی بر انتخاب، کیفیت و ادامه‌ی نسل که ایلان هم هرچند با ادبیاتی مدرن‌تر، به آن باور دارد.

وحشت همیشگی ایلان از کاهش جمعیت و اصرارش بر اینکه «افراد باهوش باید بچه‌های بیشتری داشته باشند»، پژواک همان صدای پدر است. شاید پدر و پسر در دو سوی مختلف اقیانوس زندگی کنند و با هم حرف نزنند، اما در زیربنای فکری‌شان، هر دو معتقدند که دنیا یک مزرعه‌ی بزرگ پرورش اسب است و آن‌ها صاحبان اسب‌های برنده‌اند.

وقتی از ارول پرسیدند آیا فکر می‌کند پسرش به مریخ می‌رسد، با اطمینان گفت: «بله، شکی نیست.» پدر حالا به توانایی و قدرت پسرش ایمان آورده، اما خیلی دیر.

ایلان ماسک مصمم است تمدنی نو بسازد و مرزهای ممکن را جابه‌جا کند. اما نمی‌دانیم در این سفینه که با سرعت به‌سوی آینده می‌رود، صندلی خاصی را برای پدرش رزرو کرده است یا نه. داستان آن‌ها یادآوری تلخی است که گاهی یک رابطه‌ی ویران، قدرتمندترین موتور پیشرفت می‌شود؛ زخمی که شاید حتی در مریخ هم التیام نیابد.

منبع : زومیت

مشاهده بیشتر
دانلود نرم افزار

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا