نه آقای وزیر، اینترنت هنوز اینترنت نیست

نه آقای وزیر، اینترنت هنوز اینترنت نیست
این روزها، وقتی صحبت از اینترنت در ایران میشود، انگار داریم از یک قصه نیمهتمام حرف میزنیم؛ قصهای که کلاغ آن نه به خانه رسیده و نه نرسیده و هنوز در پیچوخم گرههایش گیر کرده است. وزیر ارتباطات، چندی پیش با اطمینان اعلام کردند که اینترنت به روزهای خوب قبل از جنگ برگشته. اما کافیست نگاهی به زندگی واقعی مردم بیندازیم تا بفهمیم این ادعا بیشتر شبیه یک آرزوی قشنگ است تا حقیقتی که بتوان لمسش کرد. حالا اگر ترافیک واتساپ را گردن مرکز ملی فضای مجازی بیندازیم، فیلترینگ را گردن کارگروه فیلترینگ، باقی مشکلات را گردن چه کسی بیندازیم؟
اینترنت یا سایهای از آن؟
تصور کنید قرار است با دوستتان در آن سوی دنیا حرف بزنید، اما صفحه مدام یخ میزند؛ فیلترشکنها کار نمیکنند و وسط یک کار آنلاین یا جلسه برخط، امکان قطعی شما به کرات وجود دارد. فروشگاههای اندرویدی و اپ استور فیلتر هستند و کدهای ورود به اپلیکیشنهای اجتماعی هم برایتان نمیآید. اینها داستانهای تخیلی نیستند؛ این روزها، زندگی میلیونها نفر در ایران همینقدر شکننده شده. ترافیک اینترنت مثل رودی که خشکیده باشد، کمجان و بیرمق است. قطعیها دیگر استثنا نیستند، بلکه قاعده شدهاند. وزیر میگوید همهچیز عادیست، اما عادی برای او شاید یعنی چیزی که ما دیگر به یاد نمیآریم: اینترنتی که کار کند، نفس بکشد و زندگی را پیش ببرد.
اینترنت بالاخره دست کیست؟
دولت میگوید محدودیتها برای امنیت است؛ برای اینکه زیرساختها از گزند حملات سایبری در امان بمانند. حرفشان را میفهمیم، اما این فقط یک تکه از پازل است. کنترل اینترنت در ایران مثل کلافی سردرگم است که سرنخش دست چند نفر است: مرکز ملی فضای مجازی، شورای عالی فضای مجازی، شورای امنیت ملی، کارگروه فیلترینگ، وزارت اطلاعات و…هر کدام سهمی دارند، اما هیچکدام انگار مسئول کامل نیستند. این پراکندگی، مثل مه غلیظی جلوی چشم مردم را گرفته و نمیگذارد بفهمند مشکل از کجاست و راهحلش کجاست. شفافیت گم شده و این گمگشتگی، اعتماد را لگدمال کرده است. اینترنت در مراکز دیتا وجود ندارد، اختلالهای جهانی همچنان وجود دارد و فیلترشکنهای روشن موجب مشکلات زیادی شدند: از حملات سایبری گرفته تا فرسوده شدن گوشی مردم.
حرف بزنید، ما گوشیم
از همه دردناکتر، سکوت است. نه سکوتی که آرامش بیاورد، بلکه سکوتی که خشم میآفریند. رسانهها سوال میپرسند، مردم فریاد میزنند، اما جواب؟ یا بیانیهای یک طرفه که چیزی نمیگوید، یا اصلاً هیچ. دولت و وزارت ارتباطات انگار ترجیح میدهد مونولوگ بخواند تا اینکه گفتوگویی راه بیندازد. گفتگویی از مسئولین این وزارتخانه منتشر نمیشود؛ اگر کسی جایی چیزی منتشر میکند بدون ذکر اسم است و دغدغه مردم از کیفیت اینترنت گرفته تا ویدیوگیمها، بیپاسخ است. مردم نمیخواهند فقط شنونده باشند؛ آنها حق دارند بپرسند چرا ابزاری که مثل هوا برایشان ضروریست، اینقدر از دسترس دور شده. این بیجوابی، شکاف بین مردم و مسئولین را عمیقتر میکند و به کسبوکارهای آنلاین و اقتصاد دیجیتال ضربه میزند. واقعا لازم نیست اینها را گفت؛ حتم دارم که میدانند.
فکرش را بکنید: کارآفرینی که مشتری خارجیاش را از دست میدهد چون نمیتواند یک تماس ساده بگیرد. مادری که نمیتواند برای بچهاش یک ویدئو برای سرگرمی پخش کند یا جوانی که برای دور زدن فیلترها، پولش را خرج VPN میکند و در نهایت بازهم نمیتواند پروژهاش را تحویل بدهد. اینها زندگی آدمهاییست که هر روز با دیوار بلند محدودیتها روبرو میشوند. اینترنت دیگر فقط برای سرگرمی نیست؛ ستون فقرات آموزش، کار و حتی بقای انسانها ست. وقتی این ستون میلرزد، همهچیز میلرزد.
راهی که باید رفت
حالا وقت تغییر است، نه شعار. وزارت ارتباطات میتواند به جای دیوار کشیدن، پل بسازد: با نشستهای رو در رو با رسانهها، با گزارشهایی که چیزی را پنهان نکنند، با گوش دادن به آدمهایی که این روزها را زندگی میکنند، نه فقط تماشایش میکنند. کارشناسان مستقل را به میدان بیاورند، صدای کاربران را بشنوند و به جای توجیه، عمل کنند. اینترنت حق است، نه لطف؛ و مردم شایستهاند که این حق را بیمنت و بیدردسر داشته باشند.
آقای وزیر، با احترام، اینترنت هنوز آن چیزی نیست که شما میگویید. شاید روی کاغذ همهچیز درست باشد، اما در کوچهپسکوچههای زندگی ما، هنوز قطعیها سایه انداختهاند. مردم این را با پوست و استخوان حس میکنند. بیایید به جای وعدههای دور، قدمهای نزدیک برداریم—تا روزی که اینترنت واقعاً اینترنت باشد، نه فقط نامی که به زور عادی جلوهاش میدهیم.
منبع : زومیت