آگاهی در همه چیز؛ نظریهای که جهان را زنده میداند

آگاهی در همه چیز؛ نظریهای که جهان را زنده میداند
آگاهی معمولاً به عنوان مسئلهای انسانی و مرتبط با مغز و رفتار در نظر گرفته میشود، اما قرنهاست که برخی فیلسوفان پرسیدهاند آیا تجربه و آگاهی ممکن است فراتر از مغز ما باشد و حتی به اجزای بنیادی ماده نیز سرایت کند؟ این احتمال رادیکال که به نام «پانسایکسیسم» شناخته میشود، معتقد است که هر ذرهای از جهان دارای نوعی تجربه و آگاهی، هرچند بسیار ضعیف، است.
تاریخچهای از پانسایکسیسم
به گزارش نیوزلن و به نقل از Earth، این پرسش از دوران باستان مطرح بوده است. فیلسوف یونانی، تالس میلتوس، در قرن ششم پیش از میلاد، معتقد بود که آهنرباها باید روح داشته باشند چون آهن را جذب میکنند. نسل بعدی، آنکساگر، گفت که «همه چیز بخشی از ذهن را در خود دارد»، که پیشنمایشی از ایدههای امروز درباره ترکیب تجربیات کوچک به تجربیات پیچیدهتر است.
فیلسوفان رواقی یونان نیز جهان را موجودی زنده میدانستند که با «لوگوس» یا نفس عقلانی به هم پیوسته است. در دوره رنسانس، جوردانو برونو از جهانی بینهایت سخن گفت که پر از جهانهای زنده و دارای روح است.
برخورد علم و فلسفه در عصر مدرن
در دوران روشنگری، دکارت ذهن را از ماده جدا کرد و آگاهی را به قلمرویی غیرمادی منتقل کرد. اما لایبنیتس با نظریه «موناتها» پاسخ داد؛ واحدهای غیرقابل تقسیم که جهان را از طریق ادراکهای کوچک خود بازتاب میدهند.
در قرن نوزدهم، ویلیام جیمز و دیگران دوباره استدلال کردند که احساس و آگاهی ممکن است بخشی از بافت طبیعت باشد و نه چیزی جداگانه.
نظریه اطلاعات یکپارچه (IIT)
در سال ۲۰۰۴، جولیوتونونی نظریه اطلاعات یکپارچه را مطرح کرد که میگوید آگاهی برابر است با میزان اطلاعات یکپارچهای که یک سیستم تولید میکند. این نظریه آگاهی را مستقل از ناظر خارجی میداند و ممکن است در هر ساختاری، از مغز حیوانات تا شبکههای مصنوعی یا حتی یک قطعه سیلیکون، وجود داشته باشد اگر ساختار اطلاعاتی آن کافی باشد.
آزمایشهای اولیه نشان میدهند که از دست دادن آگاهی مانند بیهوشی عمیق با کاهش شدید در میزان یکپارچگی اطلاعات همراه است. این یافتهها نظریه را از حد حدس و گمان فراتر بردهاند.
ارتباط آگاهی و مکانیک کوانتوم
نظریهای جنجالی به نام «کاهش هدفمند هماهنگ» (Orch-OR) توسط راجر پنروز و استوارت هامرُف ارائه شده است که آگاهی را ناشی از محاسبات کوانتومی در ساختارهای ریز عصبی میداند. اگرچه این نظریه هنوز شواهد قطعی ندارد، اما بحث درباره ارتباط فیزیک و آگاهی را زنده نگه داشته است.
اهمیت و چالشها
پانسایکسیسم برخی را نگران میکند که نسبت دادن آگاهی به ذرات بنیادی، مفهوم آگاهی را کمارزش کند. یکی از مشکلات اصلی، «مسئله ترکیب» است: چگونه تجربههای کوچک و پراکنده میتوانند به آگاهی پیچیده انسان تبدیل شوند؟ هنوز پاسخ قطعی وجود ندارد.
با این حال، این دیدگاه راهی برای حل دوگانگی ذهن و ماده ارائه میدهد و شاید شکاف میان ذهن و جهان را کاهش دهد.
چشمانداز آینده
پیشرفتهای آینده به آزمایشهای دقیقتر و مفاهیم روشنتر وابسته است. دانشمندان علوم اعصاب در حال بهبود معیارهای مبتنی بر Φ هستند و فیزیکدانان به دنبال نشانههای کوانتومی در زیستشناسی میگردند. فیلسوفان نیز با منطق مدرن به بازبینی ایدههای باستانی میپردازند.
در نهایت، این جستجو ما را وادار میکند با احتمال ناآرامکنندهای روبرو شویم: شاید آگاهی نه جواهری نادر، بلکه نت پایهای در سمفونی کیهانی باشد. چالش اصلی درک این است که چگونه طبیعت این نتهای ساده را به سمفونی پیچیدهای که زندگی بیدار ما نام دارد، تبدیل میکند.